ارسال توسط محمد صادقی

بشنو وصیتنامۀ آلاله ها را

گلهای سرخ ِ پرپر ِ روح خدا را

آنان که دست از جان خود شستند و گفتند :

باید رها سازیم با خون ، کربلا را

بهر طواف کوی او احرام بستیم

در سعی خود بینی ، محکوم صفا را

سوغات ابراهیم اگر فرزند خود بود

اینک ببین سوغات فرزندان ما را

یعقوب وش می گردم اینک تا ببینم

در شهر غربت ، آن عزیز آشنا را

می خواستم تا پای آن گُل را ببوسم

اما چسان ؟ کز دست دادم دست و پا را

آنکس که در این ره ، سرش از تن جدا شد

دیدار کرد آن یار ِ سر از تن جدا را

خون شد به دوری عاشقان را ای خدایا

کی می شود آن ماه ِ پنهان آشکارا ؟

زنده یاد قیصر امین پور




تاریخ: دو شنبه 8 آبان 1391برچسب:,
ارسال توسط محمد صادقی

فوت و فن عشق

پیش بیا ! پیش بیا ! پیشتر !

تا که بگویم غم ِ دل ، بیشتر

دوست ترت دارم از هر چه دوست

ای تو به من از خود من خویشتر

دوست تر از آنکه بگویم چقدر

بیشتر از بیشتر از بیشتر

داغ تو را از همه داراترم

درد تو را از همه درویشتر

هیچ نریزد بجز از نام تو

بر رگ من گر بزنی نیشتر

فوت و فن عشق به شعرم ببخش

تا نشود قافیه اندیشتر

زده یاد قیصر امین پور




تاریخ: دو شنبه 8 آبان 1391برچسب:,
ارسال توسط محمد صادقی

 

قدر اندوه

ای شکوه بی کران اندوه من!
آسمان
دریای جنگل کوه من!
گم شدی ای نیمه ی سیب دلم
ای منِ من! ای تمامِ روح من!
ای تو لنگرگاه تسکین دلم!
ساحل من، کشتی من! نوح من!
قدر اندوه دل ما را بدان
قدر روح خسته و مجروح من:
هر چه شد انبوه تر گیسوی تو
می شود اندوه تر اندوه من!

زده یاد قیصر امین پور




تاریخ: دو شنبه 8 آبان 1391برچسب:,
ارسال توسط محمد صادقی

 

شب اسطوره

دور از همه مردم شده ام در خودم امشب
پیدا شده ام ، گم شده ام در خودم امشب

لبریز ز سرمستی و سرریز ز هستی
دریای تلاطم شده ام در خودم امشب

در هر نفسم بوی گلی تازه شکفته است
یک باغ تبسم شده ام در خودم امشب

تا نورِ تو تابیده به طور کلماتم
موسای تکلم شده ام در خودم امشب

باریده مگر نم نم نام تو به شعرم
باران ترنم شده ام در خودم امشب

هم دانه ی دانایی و هم دام هبوطم
اسطوره ی گندم شده ام در خودم امشب

زده یاد قیصر امین پور




تاریخ: دو شنبه 8 آبان 1391برچسب:,
ارسال توسط محمد صادقی

من  از  عهد آدم   تو را دوست دارم

من  از  عهد آدم   تو را دوست دارم
از
   آغاز   عالم      تو  را دوست دارم

چه شبها  من و آسمان  تا دم صبح

سرودیم  نم نم:    تو  را دوست دارم

نه خطی نه خالی نه خواب وخیالی

من ای حس مبهم  تو را دوست دارم

سلامی  صمیمی تر  از غم   ندیدم

به اندازه ی  غم    تو  را دوست دارم

بیا   تا   صدا  از  دل  سنگ   خیزد

بگوییم  با  هم:    تو  را دوست دارم

جهان  یک  دهان  شد  همآواز با ما

تو را دوست دارم   تو را دوست دارم

زده یاد قیصر امین پور




تاریخ: دو شنبه 8 آبان 1391برچسب:,
ارسال توسط محمد صادقی

از این
نه از مهر ور نه از کین می نویسم
نه از کفر و نه از دین می نویسم

دلم خون است ، می دانی برادر
دلم خون است ، از این می نویسم

زده یاد قیصر امین پور




تاریخ: دو شنبه 8 آبان 1391برچسب:,
ارسال توسط محمد صادقی

 

دستور زبان عشق
 
دست عشق از دامن دل دور باد!
می‌توان آیا به دل دستور داد؟

می‌توان آیا به دریا حکم کرد
که دلت را یادی از ساحل مباد؟

موج را آیا توان فرمود: ایست!
باد را فرمود: باید ایستاد؟

آنکه دستور زبان عشق را
بی‌گزاره در نهاد ما نهاد

خوب می‌دانست تیغ تیز را
در کف مستی نمی‌بایست داد

  زنده یاد قیصر امین پور 




تاریخ: دو شنبه 8 آبان 1391برچسب:,
ارسال توسط محمد صادقی

 

یادم باشد:

حرفی نزنم که به کسی بر بخورد،

نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد  و خطی ننویسم که آزار دهد کسی را،

یادم باشد:

جواب کینه را با کمتر از مهر و جواب دو رنگی را با کمتر از صداقت ندهم،

یادم باشد:

باید فریادی داشته باشم از جنس سکوت

 




تاریخ: دو شنبه 8 آبان 1391برچسب:,
ارسال توسط محمد صادقی

دل داده ام بر باد ، بر هر چه باداباد
مجنون تر از لیلی ، شیرین تر از فرهاد
ای عشق از آتش اصل و نسب داری
از تیره ی دودی ، از دودمان باد
آب از تو توفان شد ، خاک از تو خاکستر
از بوی تو آتش ، در جان باد افتاد
هر قصر بی شیرین ، چون بیستون ویران
هر کوه بی فرهاد ، کاهی به دست باد
هفتاد پشت ما از نسل غم بودند
ارث پدر ما را ، اندوه مادرزاد
از خاک ما در باد ، بوی تو می آید
تنها تو می مانی ، ما می رویم از یاد
زنده یاد قیصر امین پور




تاریخ: دو شنبه 8 آبان 1391برچسب:,
ارسال توسط محمد صادقی

عشق این سه حرف ساده ی میان تهی

می خواهمت چنانكه شب خسته خواب را

می جویمت چنانكه لب تشنه آب را

محو توام چنانكه ستاره به چشم صبح

یا شبنم سپیده دمان آفتاب را

بی تابم آنچنان كه درختان برای باد

یا كودكان خفته به گهواره خواب را

بایسته ای چنان که  تپیدن برای دل

یا آنچنان که بال پریدن عقاب را

حتی اگر نباشی می آفرینمت

چونان كه التهاب بیابان سراب را

ای خواهشی كه خواستنی تر ز پاسخی

با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را؟!

زده یاد قیصر امین پور




تاریخ: دو شنبه 8 آبان 1391برچسب:,
ارسال توسط محمد صادقی
ارسال توسط محمد صادقی
ارسال توسط محمد صادقی

روز مبادا

وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونان که بایدند
نه باید ها...

مثل همیشه آخر حرفم
و حرف آخرم را
با بغض می خورم
عمری است
لبخند های لاغر خود را
در دل ذخیره می کنم :
باشد برای روز مبادا !
اما...



ادامه مطلب...
تاریخ: دو شنبه 8 آبان 1391برچسب:,
ارسال توسط محمد صادقی

درد واره ها
دردهای من
جامه نیستند
تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نیستند
تا به رشته ی سخن درآورم
نعره نیستند
تا ز نای جان بر آورم
دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است
دردهای من....



ادامه مطلب...
تاریخ: دو شنبه 8 آبان 1391برچسب:,
ارسال توسط محمد صادقی
ارسال توسط محمد صادقی

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 13
بازدید کل : 54577
تعداد مطالب : 37
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1